- شکر فشان
- آن که شکر پخش کند، شیرین سخن
معنی شکر فشان - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پخش شکر، شیرین سخنی
آن که شکر پخش کند، شیرین سخن
شکرافشاننده، کنایه از شیرین سخن، شیرین گفتار
شکرافشان، شکرافشاننده، شیرین سخن، شیرین گفتار
اشک ریز اشکبار، در حال اشک ریختن اشکریزان
شیرین دهان
پخش شکر، شیرین سخنی
آنچه که شیر بپاشد، قطره ریز: هوی هوی باد و شیر افشان ابر
گریان، کسی که گریه کند و اشک بریزد، گریه گر، اشک ریز، اشک بار، گرینده، گریه ناک، گریه مند، اشک باران
نثار کننده گوهر: نثره به نثار گوهر افشان طرفه طرفی دگر زرافشان. (نظامی)، فصیح و بلیغ: زبان گوهر افشان که ترجمان ملهم اقبال بود برگشاد، گوهر افشانی: شه از گوهر افشان آن کان گنج ز گوهر بر آمودن آمد برنج. (نظامی)
آنچه که مشک افشاند، معطر: نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد، (حافظ) یا مشک فشان از فقاع. شخصی است که در وقت سخن گفتن بوی خوش از دهانش بر آید
مشکبار، برای مثال نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد / عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد (حافظ - ۳۳۶)
شیرین سخنی
خورنده شکر و قند، شیرین سخن
ویژگی آنچه جرقه های آتش پراکنده می کند، هرچه از آن ریزۀ آتش می جهد