جدول جو
جدول جو

معنی شکر فشان - جستجوی لغت در جدول جو

شکر فشان
آن که شکر پخش کند، شیرین سخن
تصویری از شکر فشان
تصویر شکر فشان
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شکر فشانی
تصویر شکر فشانی
پخش شکر، شیرین سخنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکر افشان
تصویر شکر افشان
آن که شکر پخش کند، شیرین سخن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکرافشان
تصویر شکرافشان
شکرافشاننده، کنایه از شیرین سخن، شیرین گفتار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکرفشان
تصویر شکرفشان
شکرافشان، شکرافشاننده، شیرین سخن، شیرین گفتار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشک فشان
تصویر اشک فشان
اشک ریز اشکبار، در حال اشک ریختن اشکریزان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکر دهان
تصویر شکر دهان
شیرین دهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکر افشانی
تصویر شکر افشانی
پخش شکر، شیرین سخنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیر افشان
تصویر شیر افشان
آنچه که شیر بپاشد، قطره ریز: هوی هوی باد و شیر افشان ابر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشک فشان
تصویر اشک فشان
گریان، کسی که گریه کند و اشک بریزد، گریه گر، اشک ریز، اشک بار، گرینده، گریه ناک، گریه مند، اشک باران
فرهنگ فارسی عمید
نثار کننده گوهر: نثره به نثار گوهر افشان طرفه طرفی دگر زرافشان. (نظامی)، فصیح و بلیغ: زبان گوهر افشان که ترجمان ملهم اقبال بود برگشاد، گوهر افشانی: شه از گوهر افشان آن کان گنج ز گوهر بر آمودن آمد برنج. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه که مشک افشاند، معطر: نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد، (حافظ) یا مشک فشان از فقاع. شخصی است که در وقت سخن گفتن بوی خوش از دهانش بر آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشک فشان
تصویر مشک فشان
مشکبار، برای مثال نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد / عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد (حافظ - ۳۳۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکرافشانی
تصویر شکرافشانی
شیرین سخنی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکر شکن
تصویر شکر شکن
خورنده شکر و قند، شیرین سخن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شررفشان
تصویر شررفشان
ویژگی آنچه جرقه های آتش پراکنده می کند، هرچه از آن ریزۀ آتش می جهد
فرهنگ فارسی عمید